قیاس
یک کتاب رو به دو شیوه متفاوت میشه خوند. میشه خیلی سطحی و فقط برای وقت گذرونی خوند و گاهی حتی نصفه نیمه رهاش کرد و گذاشتش کنار اون وقت اگر اون کتاب باارزشترین کتاب دنیا هم باشه نمی فهمی اما میشه خیلی عمیق خوندش، باهاش زندگی کرد، بهش اندیشید، لحظه های زشت و زیبا رو باهاش تجربه کرد، با شخصیت هاش خندید، گریه کرد، دوست داشت، دوست داشته شد، عشق ورزید، پولدار شد، فقیر شد، میشه باهاش زندگی ها رو تجربه کرد زندگی یک سیاستمدار یا یک کارگر ساده یا یک روسپی یا ... به عبارتی بسته به اینکه چطوری بری سراغ یک کتاب چیزای متفاوتی ازش یاد می گیری. آدما هم مثل کتاب می مونن. همه کتابا ارزش یک بار خوندن رو دارن اما بعضیا ارزش ندارن که بخوای داشته باشیشون، درعوض بعضیا ارزش چندبار خوندن دارن و باید داشتشون
دانشجوبود، فیزیک می خوند، می خواست برای دوستی کتاب بخره. ازم پرسید چی خریدی؟ نشونش دادم، یکی رو از دستم گرفت و به فروشنده گفت آقا یکی ازین به من بدین! فکر می کنید من تو کتاب فروشی بودم یا میدون میوه تره بار!؟
از فروشنده سراغ کتاب لولیتای ناباکوف رو گرفتم، گفت دیگه چاپ نمیشه. خانم مسنی که اونجا بود گفت: شما فکر می کنید با حضور آقای احمدی نژاد کتابی مثل لولیتا اجازه چاپ مجدد می گیره!؟ فروشنده گفت شاید بتونی خیابون انقلاب دست دوم گیر بیاری 10000 تومن. کسی این کتاب رو داره که بتونه بده من بخونمش؟ اینم بگم که من اصولا آدم مرتب منظمی هستم بخصوص در زمینه کتاب پس خیالتون راحت که کتابتون صحیح و سالم به دستتون می رسه
استاد عزیز ما فرمودند: حالا حل این مساله رو در وَکنیم
استاد عزیز ما بعد از اینکه کوئیز رو کنسل کردند فرمودند: خب کوئیز نداریم، خوب بید؟
استاد عزیز ما فرمودند: نمره امتحان مهم نیست، برید دنبال چیزی که تو زندگی به دردتون بخوره. یکی از دخترای کلاس برگشت به اون یکی که ازدواج کرده بود گفت: تو که پیدا کردی دیگه برا چی اومدی دانشگاه؟
یادش به خیر، تو شریف یک نشریه ای چاپ می شد به اسم نقطه سرخط و یک ستون داشت به اسم " استاد عزیز ما" که معمولا توش سوتی های اساتید محترم رو می نوشتن
مزیتی که شهید بهشتی به شریف داره اینه که دانشجو اونقدر با استادش راحت هست که به رئیس گروهش بگه استاد یکم رژیم بگیرید و اونم برگرده بگه رژیم گرفتم تازه کلاس ایروبیک هم میرم و دانشجو هم کلی بهش بخنده
یک نکته رو هم در مورد پست قبلی برای دوستانی که جدی گرفتن اضافه کنم که مطلب فقط طنز بود و اصلا نظر شخصی من نبود
دانشجوبود، فیزیک می خوند، می خواست برای دوستی کتاب بخره. ازم پرسید چی خریدی؟ نشونش دادم، یکی رو از دستم گرفت و به فروشنده گفت آقا یکی ازین به من بدین! فکر می کنید من تو کتاب فروشی بودم یا میدون میوه تره بار!؟
از فروشنده سراغ کتاب لولیتای ناباکوف رو گرفتم، گفت دیگه چاپ نمیشه. خانم مسنی که اونجا بود گفت: شما فکر می کنید با حضور آقای احمدی نژاد کتابی مثل لولیتا اجازه چاپ مجدد می گیره!؟ فروشنده گفت شاید بتونی خیابون انقلاب دست دوم گیر بیاری 10000 تومن. کسی این کتاب رو داره که بتونه بده من بخونمش؟ اینم بگم که من اصولا آدم مرتب منظمی هستم بخصوص در زمینه کتاب پس خیالتون راحت که کتابتون صحیح و سالم به دستتون می رسه
استاد عزیز ما فرمودند: حالا حل این مساله رو در وَکنیم
استاد عزیز ما بعد از اینکه کوئیز رو کنسل کردند فرمودند: خب کوئیز نداریم، خوب بید؟
استاد عزیز ما فرمودند: نمره امتحان مهم نیست، برید دنبال چیزی که تو زندگی به دردتون بخوره. یکی از دخترای کلاس برگشت به اون یکی که ازدواج کرده بود گفت: تو که پیدا کردی دیگه برا چی اومدی دانشگاه؟
یادش به خیر، تو شریف یک نشریه ای چاپ می شد به اسم نقطه سرخط و یک ستون داشت به اسم " استاد عزیز ما" که معمولا توش سوتی های اساتید محترم رو می نوشتن
مزیتی که شهید بهشتی به شریف داره اینه که دانشجو اونقدر با استادش راحت هست که به رئیس گروهش بگه استاد یکم رژیم بگیرید و اونم برگرده بگه رژیم گرفتم تازه کلاس ایروبیک هم میرم و دانشجو هم کلی بهش بخنده
یک نکته رو هم در مورد پست قبلی برای دوستانی که جدی گرفتن اضافه کنم که مطلب فقط طنز بود و اصلا نظر شخصی من نبود