... یاد من باشد

Thursday, April 07, 2005

تولدی دیگر

سالها پیش توی یک روز قشنگ بهاری که درختها شکوفه کرده بودن, گنجشکها سرمست از عطر بهار شهر رو روی سرشون گذاشته بودن و نسیم خنک و لطیف بهاری تن آدم رو قلقلک می داد یک غنچه گل سرخ کوچولو خمیازه کشون با صدتا ناز و ادا چشماشو باز کرد و گفت : اووَاووَ... ای بابا گلم بودن گلهای قدیم.خوب منم با بهار متولد شدم! حالا ی چند روزی دیرتر, 17 فروردین. صبح با صدای زنگ تلفن از خواب بیدار شدم و اولین تبریک تولدم رو از شوهرخواهر گرامی دریافت کردم. تشکر از همه اونهایی که یادشون بود و تبریک گفتن. دو تا هدیه گرفتم که برام خیلی باارزش بود, یکی از یک دوست خیلی عزیز که کلی ذوق کردم وقتی بازش کردم, مثنوی معنوی, یکی هم از دوست و داداشی عزیزم که البته بیشتر جنبه معنوی قضیه مطرح بود! خوب یک سال دیگه هم از عمر گرانبها رفت. توی این یک سال کلی بزرگ شدم, کلی تجربه های جدید و کلی تلاش که امیدوارم نتیجه خوبی هم داشته باشه. تاسیس این وبلاگ که تو همین مدت کوتاه باعث آشنایی من با کلی آدمهای جدید شده. هم غصه داشتم هم شادی, هم شکست هم پیروزی که به نظرم همه اینها تجربیاتی هستند که اگه درست ازشون استفاده کنم باعث قشنگ شدن زندگی می شن. یکی از تجربیات بدی که داشتم دوری از یک دوست نازنین و خیلی عزیز بود که البته در کمال خوشبختی 2-3 روز قبل از تولدم دیدمش و یک تجربه قشنگی که داشتم این بود که من همیشه آرزو داشتم یک برادر می داشتم( چه انشایی شد) و تو سال گذشته این آرزوم برآورده شد. برادری که خواسته و ناخواسته باعث شد من خیلی چیزا یاد بگیرم همینجا هم تشکر می کنم ازش

3 Comments:

  • At 11:06 AM, Blogger Donya said…

    تولدت مبارك! اميدوارم سالی پر از شادی و موفقيت داشته باشی

     
  • At 9:41 AM, Blogger Pezhman said…

    عاطفه خانوم تولدت مبارک باشه. امیدوارم که سالهای زیادی رو در سلامتی و شادی سپری کنی. پژمان

     
  • At 4:23 PM, Blogger Ali.Mohtashami said…

    username o passwordet ro baraam mail kon

     

Post a Comment

<< Home