... یاد من باشد

Friday, December 29, 2006

یلدا بازی



بازی بازی منم بازی! قضیه یلدا بازی رو که تقریبا دیگه همه می دونن. کاوه عزیز من رو دعوت به بازی کرده، منم که از طرفی مبادی آدااااب در پذیرفتن دعوت و از طرفی شیطون و عاشقِ بازی! و اما برویم سراصل ماجرا

عاشق خواندنم، البته نه از نوع آواز، بل کتاب. به طوریکه بسیاری از اوقات دلم می خواهد از دانشگاه وفوقش لیسانس انصراف دهم تا فرصت کافی برای خواندن و خواندن و خواندن و البت تمرین نوشتن داشته باشم و از آنجایی که سعی می کنم آدم خوشحالی باشم و معتقد می باشم که باید از لحظات لذت برد لذا از ابتدای ترم به کار گرافیک مشغول و از هرگونه مطالعه درسی دور گردیدم و همه را برای شب امتحان گذارده ام و اکنون من مانده ام با پروژه ای آغاز نشده و کتابی به قطر مثنوی برای شب امتحان

خرید 3 چیز برایم جزء لذت بخشترین لحظات زندگیم به شمار می آید: گل، کتاب، عطر. بخصوص اگر زیر باران پاییزی یا در روزهای برفی زمستان باشد البته از خوانندگان فرهیخته ای همچون شما پوشیده نیست که بهترین هدیه نیز برایم این 3 قلم می باشد

آدم اجتماعی ای می باشم و بالکل از آشنا شدن با آدم های جدید مشعوف می گردم

در نگاه اول آدم جدی ای به نظر می آیم اما در همان لحظات اولیه هم صحبتی متوجه می گردید که افتخار هم نشینی با چه انسان رئوف و مهربان و بی ریایی نسیبتان گردیده است و باید تا آخر عمر شکرگذار خدایتان باشید

از آنجایی که بنده در شهر شهید پرور قم متولد شده ام و خانواده در این سرزمین مقدس ساکن هستند هر 2-3 هفته یک بار که عزم وطن و دیدار والدین می کنم حجاب کامل،چادر، را در کیف نهاده و در لحظه ورود به خاک پاک، همانند دیگر زنان این بلد به خانمی محجبه، مکرمه، مقدسه تبدیل می شوم

تبصره1: اگر یک کتاب طالع بینی از نوع هندی، چینی یا مصری یا هر بلادی که در اختیار دارید باز کنید و بخش متولدین فروردین ماه را مطالعه نمایید به میزان زیادی به کمالات بنده پی خواهید برد. انسانی مستقل که معتقد است از مادر زاییده نشده است! کاری که از عهده اش برنیاید. متکی به نفس و در عین حال دارای قلبی سرشار از مهر و محبت. متولد این ماه شعاری دارد معروف که: فردا هم روز دیگری می باشد

پی نوشت: اعتقادی به طالع بینی ندارم اما از اونجایی که این ها طبق آمار نوشته شده به همان نسبت امکان وجود برخی خصوصیات عنوان شده در این کتاب ها در هرکسی هست از جمله بنده
حالا می مونه کسایی که دعوت بشن به بازی: فرزانه، فرهنگ، دزدکی، باغ آلبالو و لحظه گمشده البته این دعوت برای رعایت قاعده بازیه وگرنه میدونم که ممکنه این دوستان ننویسند

Sunday, December 24, 2006

تله پاتی!!!؟؟؟

سرما خورده. قرار است خونه بمونه و استراحت کنه و برایش ناهار بفرستن. اس-ام-اس میزنه که برقشون قطع شده. بعد از یکی دو ساعت اس-ام-اس میزنم برق اومد؟ تلفن می‌زنه: همین الان که اس-ام-اس‌زدی برق وصل شد. آخه این چه وضعشه؟ من از دست تو چه‌کار کنم!؟
حالا حرص نخور. ناهار آوردن برات؟
یک لحظه گوشی رو نگه دار ...
کی‌بود؟
ناهار آوردن
!!!
.
.
.

تازه از خواب بیدار شدم اما حوصله ندارم از جایم بلند بشم. از صبح تو اتاق بودم و اصلا بیرون نرفتم. قراره شب تنها باشم اما اصلن حوصله‌تنهایی رو ندارم. تنهایی رو دوست دارم اما بعضی اوقات هم مثل امشب ... فکر می‌کنم کاش پریسا نمی‌رفت خونه خاله‌اش تا با هم می‌رفتیم دونات، پیشنهاد می‌کنم حتما برید و از دونات‌های خوشمزه‌اش بخصوص شاه‌توتش بخورید، ویبره موبایلم تخت رو میلرزونه! اس-ام-اس دارم. از پریسا: سلام عزیزم، پایه‌ای بریم تجریش شال بخریم؟
آره، از اونطرف هم بریم دونات
پس آماده باش من ساعت 5 میام بریم
.
.
.

می‌گه: کارگردان فیلم آینه کی بود؟ روس بود کارگردانش. بگو چی بود اسمش!؟ ... و هی فکر میکنه. فیلم رو ندیده‌ام اما نمی‌دونم چرا از لحظه‌ای که این سوال رو می‌پرسه اسم تارکوفسکی تو ذهنم چرخ می‌خوره. تارکوفسکی نیست؟
آفرین خودشه
باز هم حرف می‌زنه و حرف می‌زنه، از فیلمی می‌گه که با دوستش در سینما دیده‌بوند و درحالیکه همه مردم می‌خندیدند این دو نفر گریه می‌کردند اما هرچی فکر می‌کنه اسم فیلم یادش نمی‌آید
احتمالا عروسی خوبان نبود؟
چرا چرا، خودش بود

!!!


Monday, December 18, 2006

دیروز مراسم شصتمین سالگرد تاسیس بنیاد دایره المعارف ایران برگزار شد و رئیس این بنیاد آیت الله سید محمدکاظم موسوی بجنوردی میزبان بسیاری از شخصیت های سیاسی و اجتماعی بود. مهتاب کرامتی بازیگر و البته سفیر حسن نیت یونیسف هم در این مراسم شرکت کرد

منبع: روزنامه اعتماد

Tuesday, December 12, 2006

برف، برف، برف

دیروز از صبح برف می‌بارید. روزهای برفی زمستان برای من مثل قرص اکس می‌مانند. انرژی بخش و شادی‌آور. از خوابگاه که بیرون می‌زنمدانه‌های سفید یکی یکی روی مژه‌ها و موهام می‌نشینند و من دلم نمیاد کلاه کاپشنم را سرم بگذارم تا خیس نشوم. دستم را زیر دانه‌های برف می‌گیرم می‌نشینند روی دستم، زیبا هستند، خیلی، درست مثل برف‌های کارتون‌ها، شکل ستاره یا یک گل شش‌پر. اما حیف که زود آب می‌شوند درست مثل این روزها و شب‌ها، وتنها یک خاطره ازشون به‌جای می ماند، یک خاطره زیبا
دانشگاه خیلی قشنگ شده، درخت‌ها و بوته‌ها و زمین برف پوش، وآتشی که در گوشه‌ای توسط کارگر‌ها روشن شده و بوی چوب سوخته آدم را مست می‌کند. دلم یک کلبه می‌خواهد بالای کوه، وسط برف‌ها، پاکی و بی‌آلایشی و آرامش، هیزم و آتش، چای و لیمو، سیب‌زمینی زغالی، موسیقی خوب و کتاب و بودن کسی که دوستش داری! همگی این‌ها برابر است با یک لذت ناب

Sunday, December 03, 2006

دلمون خوش بود تو دانشگاه اینترنت فیلتر نشده داریم! اینم که فاتحه‌ش خونده شد! امروز اعتماد نوشته بود که سایت آمازون و بخش انگلیسی ویکی‌پدیا هم فیلتر توسط خیلی از مراکز (آی-اس-پی) فیلتر شده. می‌گم هدف از ایجاد اینترنت چیه به نظر شما!؟

Saturday, December 02, 2006

دیروز اولین طرحم رسما تایید شد و من بعد از 6 ساعت کار ممتد و 4-5 ساعت بلاتکلیفی و سوال و جواب بالاخره ساعت 4:30 بعدازظهر از شرکت که آمدم بیرون احساس سبکی کردم و تمام مسیر شرکت در خیابان دولت تا شریعتی رو پیاده طی کردم و سفید شدم و اصلا دلم نمی‌خواست به نگرانی‌هام توجه کنم.
دیشب هم چون در حیاط خوابگاه بسته بود مجبور شدیم از پنجره سالن مطالعه بریم توی حیاط تا بتوانیم یک برف بازی حسابی بکنیم.
می‌گه تو اگر وقت کردی یک کمی هم درس بخون میگم آدم باید از فرصت استفاده کنه دیگه معلوم نیست اینطوری برف بشینه و فرصت برف بازی دست بده که. فردا امتحان دارم پس فردا تحویل تمرین سیمولیشن مدل آیزینگ که خیلی به قول بچه‌ها خفن است! پس فردا تحویل 5تا پروژه گرافیکی و 4شنبه تحویل کار شرکت و صحبت‌های جدی برای شروع کار! یک ساعت دیگه هم کلاس دارم . به نظرتون من الان تو سایت خوابگاه چه‌کار می‌کنم!؟