... یاد من باشد

Wednesday, November 29, 2006

ـ فقط کافیه فکر کنی برای یکی از نزدیکانت اتفاق بدی افتاده, اونوقته که فقط دنبال شواهدی برای اثباتش می‌گردی. این اولین فکریه که با دیدن اولین صحنه‌های " چه کسی امیر را کشت " تو ذهنم جرقه می‌زنه
ـ یکشنبه و دوشنبه, کافه 4چوب, کوچک و دنج و خلوت, ماربارو قرمز, ساعت‌های دوست‌داشتنی با یک آدم دوست‌داشتنی ویکی از اولین تجربیات که خیلی مزه داد
ـ هوس لبو خوردن رو, وقتی از جلوی لبوفروشی میدون تجریش رد می‌شی و با دیدن بخارش دلت قیلی ویلی میره, توی این سرما بندازن تو جونت اما فقط در حد همین هوس انداختن باشه, چه حسی بهت دست میده!؟
انسان بودن يعني اينكه وقتي با كسي مشتاقانه كوهي رو بالا رفتي اما رو قله حس كردي ازش بي‌نياز شدي، يادت نره كه اون پايين چقدر بهش نياز داشتي. این جمله رو تو یادداشت‌های فرهنگ خوندم, اینجا نوشتمش تا یادم و یادتون باشه

Saturday, November 25, 2006

سوار ماشین می شویم. راننده مردی میانسال است. خانم چادری که ظاهرا همسرش است کنارش نشسته. رادیو نوحه پخش می کند، راننده گریه می کند و همانطور با چشمان اشکبار به هیزی از توی آینه ادامه می دهد! البته این اتفاق تازه ای نیست، اما شنیدن این ترانه من را یاد جمعه گذشته و حادثه مذکور انداخت. فقط توی این ترانه جای روشنفکرنمایاان عزیز بسی خالیست

Thursday, November 23, 2006

ه..............................ی روزگار! گوشی رو بردار
بازشدن بلاگر و نوشتن همین یک جمله 7 دقیقه طول کشید!!!!!!!!!!!!؟

Wednesday, November 15, 2006

دلم خوش بود میرم سانتیگو و از اونجا آپدیت می کنم غافل از اینکه کامپیوتر مورد نظر توسط یک ویروس خبیث پکیده بود و بنده پس از امتحان چندین آنتی ویروس یا همان ویروس کش! مجبور به تعویض ویندوز و نصب مجدد تمام برنامه ها شدم
کی گفته سیستم اوریجینال و ویندوز اوریجینال خوبه؟!اونم تو مملکتی که همه سی دی هاش کپی شده ست. هرچی سی دی نرم افزار می خرم یا باید صابون باز نشدن رو لپ تاپ رو به تنم بمالم یا لپ تاپ رو با خودم تا مغازه مربوطه حمل کنم! اصلا هم قصدم از گفتن این حرف ها این نبود که بگم لپ تاپ دار شدم

آهای جوون یک کلیک هم اینجا بکن و گوش کن

Sunday, November 05, 2006

عشق با آدم چه می کنه

در طول 18 سال کسب علم و دانش پشت میز و صندلی های مدرسه و دانشگاه و گچ خوردن، با وجود علاقه به فیزیک، به یاد ندارم هیچ کلاسی رو مرتب رفته باشم یا تمرین هاش رو تمام و کمال انجام داده باشم. اما سر این کلاس های گرافیک مثل این بچه مثبت ها حتی یک جلسه رو هم از دست نمی دم، تمرین هم اضافه بر سازمان انجام می دم، همینه که استاد مربوطه پیشنهاد کار میدن
اگرچه زندگی همیشه سختی های خاص خودش رو داره و روز به روز هم به مشکلات اضافه می شه اما این روزا رو دوست دارم و خوشحالم، روزهای پاییزی هم لذتش رو افزون کرده
وقتی قراره تو سایت دانشگاه تمرکز کنم و وبلاگ آپ کنم نتیجه بیشتر از این نمی شه، 3شنبه عازم سانتیگو هستم سعی می کنم از اونجا درست و حسابی آپ کنم