... یاد من باشد

Tuesday, April 19, 2005

آلبالو پلو و دانشگاه شریف

دیروز برای یک جلسه آموزشی مربوط به کارم رفتم تهران. یک سَری به دانشگاه عزیز شریف زدم. دفعه قبل اوایل مهر ماه پارسال بود که رفتم. تو این دانشگاه من هم خاطرات بد داشتم هم خوب اما در کل دوره خیلی دوست داشتنی بود برام. تجربیات زیادی بدست آوردم و دوستای خیلی خوبی پیدا کردم. دیروز که داشتم قدم میزدم تو دانشگاه و دانشکده دلم گرفت, چقدر همه غریبه بودن. اما 2نفر هستند که من هربار میرم دانشگاه میبینمشون یکی دختری که مسئول سایت دانشکده است و همیشه خیلی خوش اخلاق با اکانت خودش وارد میشه و کامپیوتر در اختیار من میذاره, یکیم آقای باقری مسئول کتابخونه دانشکده که همیشه خندان کلی سلام و احوال پرسی میکنه فکر کنم اکثر بچه های شریف بشناسنش چون فکر کنم نمیشه کسی شریفی باشه اما گذارش به کتابخونه دانشکده فیزیک نیفتاده باشه. یکی از بچه های هم دوره ایم,نسرین, رو دیدم که 4 سالی میشد ندیده بودمش و همه ازش بی خبر بودن داره فوق شبانه شریف میخونه بابا مایه دار! من اگه 10000000 پول داشتم میرفتم یک دانشگاه حسابی خارج از ایران درس میخوندم. خلاصه بعد از کلی دانشگاه گردی و یاد ایام کردن با زهرا رفتیم انتشاراتی که باهاش قرار داشتیم. در حین آموزش این دوست ما حرص میخورد از اینکه مجبوره زیر دست کسی که از خودش پایینتره آموزش ببینه اما به نظر من وقتی من تا حالا با فرانت پیج کار نکردم دوره ش رو هم ندیدم حالا هم وقت ندارم کلی زمان بذارم برای یادگیری و ضمنا یکی هست که توی مدت کوتاه بطور فشرده یادم بده حالا حتی اگه طرف دیپلمه باشه ( البته من نمیدونم مدرک اون خانم چی بود ) اما بلد این کاره چه اشکالی داره؟
برای ناهار چون من هوس ساندویچ هایدا کرده بودم قرار شد بریم هایدا اما وقتی رسیدیم بدلیل نداشتن جا برای نشستن پشیمون شدیم و رفتیم زیر زمین کناریش رستوران هانی. من عاشق آش و سالاد کلم هانی ام. جاتون خالی یک آلبالوپلو دِبش هم نوش جان فرمودیم چون تو خونه ما هیچ کس غیر از من این غذای خوشمزه رو دوست نداره من هم از خوردنش محرومم. 2تا مساله که توجه ام رو جلب کرد: معتادی بود که کنار خیابون روزنامه بدست ایستاده بود و بدلیل چرت زدن یک حرکت نوسانی داشت, تو ماشین داشتم فکر میکردم اگه یک بار که میره پایین دیگه برنگرده بالا نقش خیابون میشه و شاید زیر چرخهای یکی از این ماشینها ... یکی دیگه هم خانمهایی که تابستان آورده بودن در حالیکه هنوز خیلی از آدمها با لباس گرم دیده میشدن. در ضمن من برج میلاد رو دیدم البته از دور و هیچ کج شدگی مشاهده نکردم فکر کنم بشه با خیال راحت از همت رفت و آمد کرد

4 Comments:

  • At 8:14 PM, Blogger Peyman said…

    نمی دونم چرا هر چند خیلی ساده بود به نظرم خیلی شاعرانه اومد. آخرین باری که آلبالو پلو خوردم شاید 15 سال پیش بوده! هنوز ولی مزش یادم هست. خواهرم عاشق هایداست. از سر کار که می اومد سر راه یک ساندویچ لر کش هایدا می خرید و می اورد بعد تو خونه بین جماعت که همه دم عصر گشنه بودند ساندویچ تیکه پاره می شد! خلاصه قشنگ بود و کلی خاطره آمیز

     
  • At 8:45 PM, Blogger Yao said…

    من فکرکنم هزینه دوره شبانه نصف این مقداری که تو میگی باشه که تازه یکجا نمی گیرن و وام هم میدن ، با ده ملیون ممکنه بتونی یه یه کشور دیگه برای کار مهاجرت کنی اما خرج دانشجوی خارجی خیلی بیش از این حرفاست و مسلما یه فوق لیسانس فکسنی ارزششو هم نداره مگه اینکه هدف خیلی خاصتری داشته باشی، در مورد برج مخابراتی باید بگم عزیزم اون دروغ سیزده بوده!

     
  • At 12:04 PM, Blogger عاطفه said…

    سیمین جان طبق اطلاعیه اعلام شده از طرف خود دانشگاه هزینه همون 10000000 میشه. فکر کنم برای یک ترم حداقل کافی باشه بعدشم آدم میتونه خوب درس بخونه تا بورس بشه یا کار کنه اونجا

     
  • At 10:22 PM, Anonymous Anonymous said…

    in simine ma ba har joor kharej shodan az mashhad mokhalefe che berese be iran(vatan parasti)ama ba 10000000 mishe farangam dars khoond,vali dar kol albaloo polo behtar boda(nazare shakhsi)

     

Post a Comment

<< Home