... یاد من باشد

Thursday, April 21, 2005

تئوری در مطب دکتر

خداوند خیر دهاد کسی رو که چاپ کتاب جیبی رو ابداع کرد. چند روز پیش همراه مامان که میخواست بره دکتر رفتم تا تنها نباشه و برای اینکه معلوم نبود چقدر معطل بشیم یک کتاب جیبی گذاشتم تو کیفم که اونجا مطالعه کنم. آره دیگه یعنی می خوام بگم من بچه مثبتم و اهل مطالعه و تفکر و این حرفها, حالا شما هم اگه چیزی میدونید آبروداری کنید به روم نیارید یا حداقل به خودم بگید! خلاصه اینکه تقریبا 1ساعتی در حال کسب دانش و معرفت بودیم. کتاب "بریدا" نوشته " پائولو کوئلیو " رو احتمالا اگه نخونده باشین اسمش رو شنیدین. یک جایی تو این کتاب نوشته بود: " ما ابدی هستیم چون جلوه ای از خداوندیم. برای همین از میان زندگی ها و مرگهای بسیار می گذریم, از نقطه ای بیرون میزنیم که هیچ کس نمی شناسد و به سویی میرویم که هیچ کس نمیداند. در بعضی از حلول ها تقسیم میشویم. روح ما درست مثل بلورها و ستاره ها, درست مثل سلول ها و گیاهان تقسیم میشود. روح ما به 2روح دیگر و این 2روح تازه به 2روح دیگر تقسیم میشوند و بدین ترتیب در طول چند نسل بر بخش بزرگی از کره زمین پخش میشویم. ما بخشی از روح جهان هستیم. اگر روح جهان فقط تقسیم شود هرچند گسترش می یابد اما ضعیف میشود پس همانطور که تقسیم میشویم دوباره با هم ملاقات می کنیم, ملاقات با بخش دیگر. و نام این ملاقات دوباره عشق است. ( اگه پیش خودتون فکر کنید که اَه بابا اینم گیر داده به عشق و مشق و اینا خداییش حق دارید ولی خوب تا آخر مطلب که بخونید خودتون ضایع میشید حالا از من گفتن
جوهره آفرینش مفرد است و این جوهره عشق نام دارد.(همون که شاعر میگه: طفیل هستی عشقند آدمی و پری) عشق نیرویی ست که ما را باردیگر به هم می پیوندد تا تجربه ای را که در زندگی های متعدد و در مکانهای متعدد جهان پراکنده شده است بار دیگر متراکم کنیم. " به عبارتی همون قانون بقای جرم و انرژی
واما تفکرات بنده: مگه روح چیزی ورای جریان زندگی, سیستم عصبی و عوامل حیات بخش ماست؟ تمام آنچه که ما بعنوان حس میشناسیم نتایج یک سری واکنشهای شیمیایی و البته فیزیکی سیستم عصبی و سلولهای بدن ماست. مگر نه اینکه وقتی از لحاظ جسمی خسته ایم پکر و بی حال میشیم و اصطلاحا از لحاظ روحی هم احساس خستگی می کنیم و برعکس!؟ پس قضیه تقسیم روح چیه؟ شاید منظور همون انرژی باشه که صرف زایش یک موجود میشه. حالا اگه قراره روح اونی باشه که گفتم چی میشه که گاهی چیزی رو حس می کنیم که هیچ ارتباطی باهاش نداریم!؟ تاثیر انرژیها. جذب میدانهای مخالف. میگما اگه کسی قبلا چنین تئوریی ارائه نکردِس بگوید(به سکون ی) من زودتر بجنبم
پ.ن: اگه بین خوانندگان محترم این وبلاگ کسی اصفهونی تشریف داره بگه جمله آخر مشکل نداره که؟

4 Comments:

  • At 7:07 PM, Blogger Farid said…

    از لحاظ جمله بندی اصفانی فقط میشه گفت که : دیگه اصفانی ننویس ابجی
    درستش اینه: میگما، اگه کسی قبلا ازین تئوریا ندادس، بوگد من زودتر بجمبم
    این البته خیلی اصفونیشه که البته باید درست هم خوندش . همین جوری الکی نیست که اونایی که ادای لهجه رو درمیارن با اونایی که لهجه شون اینه، فرق دارن
    آموزش زبان اصفانی در سه جلسه..... بدویین بیاین که خیر دنیا و آخرت توشه

     
  • At 10:17 PM, Anonymous Anonymous said…

    man shenide bodam va albate dide bodam ke in yazdiyan ke tamame donya peydashon mishe ama esfahaniam hamintoran,boror daneshmande javan sabtesh kon in ghadram balaye lisans harf nazan montazere khabaresh to BBC hastim

     
  • At 2:58 PM, Blogger عاطفه said…

    ببخشید جناب اساعه ادب شد به اصفهانیا. چشم زهراجان ثبتش میکنم. حالا اسمشو چی بذارم؟ ;)

     
  • At 7:25 PM, Anonymous Anonymous said…

    سلام. ممنون از لطف شما.

     

Post a Comment

<< Home