پایان انتظار
بالاخره انتظار به سر اومد. طی 2روز 15ام و 16ام 2تا اتفاق افتاد که خیلی منتظرشون بودم. یکی نمایشگاه کتاب و دومی رتبه های کنکور ارشد. این دو روز رو از صبح تا غروب با زهرا نمایشگاه گردی کردیم و من از عطر کتاب مست شدم و کلی آدمهای جورواجور دیدیم و کلی خندیدیم و کلی خوردیم و خلاصه کلی خوش گذشت. اما حیف که رمان "تماماً مخصوص" هنوز از زیر چاپ درنیومده بود و "پیکر فرهاد" همون موقع (روز دوم ) تموم شده بود. در طول نمایشگاه یک سوال برای من پیش اومد!!؟ قضیه از این قراره که یک کتابی بود به اسم "زنان و دختران خوب به بهشت می روند, زنان بد به همه جا" و فروشنده کلی اصرار که این کتاب رو حتما ببرید, خیلی خوبه و یک عالمه تعریف, البته این کتاب جلد 2 پرفروشترین کتاب سال قبل بود. اما سوال من این بود که چرا نه تنها آخوندها بلکه همه ملت اصرار دارن ما رو بفرستن بهشت, اونم به زور؟ از ویژگی های دیگه این نمایشگاه حضور چشم گیر علمای اسلام بود و همینطور کسانی که اومده بودن نمایشگاه کتاب تا عشق و حال کنن و اگرم پا داد آویزون یکی بشن! خلاصه اینکه هرچند به نظر من نمایشگاه امسال به نسبت سالهای پیش ضعیف بود اما ما یک عالمه کتاب خریدیم تا بخونیم و علممون زیاد بشه
و اما انتظار دوم هم همون شب 16ام به پایان رسید و رتبه ها تو سایت سازمان سنجش اعلام شد و ما که با کلی ترس و لرز مشخصات وارد کردیم با دیدن رتبه مان نیشمان رفت بناگوشمان. البته نه با این شدت چون خودم توقع بهتر از اینا داشتم اما خوب دیگه همینه که هست ایشالا برا دکترا جبران می کنم. بدین ترتیب باز هم باید چونان 6 سال پیش با آه و ناله و شیون از شهر مقدسمان و علمای عزیز اسلام دل کنده به مرکز فساد و مخربان فکر و اندیشه و ... یعنی تهران رجوع کنیم باشد که بیش از پیش از دین و مذهب دوری جسته و روشن فکر شویم!!! دییییییییی. البته هنوز دانشگاهم معلوم نیست قبلا می دونستی اگه رتبه زیر 30 بیاری شریف قبولی اما با این سد مصاحبه ای که گذاشتن اصلا آدم نمی تونه حدس بزنه کجا قبول می شه. بازم باید صبر کرد تا شهریور
شنبه صبح هم بعد از برگزاری 2تا قراری که با 2تا انتشارات داشتیم با بچه ها رفتیم ناهار. بعد از 2سال بچه ها رو دیدم. ناهار رو جاتون خالی رفتیم رستوران جام جم که فود کرت بود و یک غذای مکزیکی نوش جان فرمودیم و چند ساعتی با بچه ها بودیم. خلاصه اینکه این چند روز" گل در بر و می در کف و معشوق به کام است" بود برام. آدم بعد از 2سال دوستاش رو ببینه و 3روز تمام رو با بهترین دوستش بگذرونه و کلی با بوی کتاب مست بشه و نتیجه نسبتا قابل قبولی هم از زحماتش بگیره, دیگه بازم اگه بخواد غر بزنه باید خیلی پررو باشه. خوب دیگه من برم به کارو زندگیم برسم که باید زودتر کارم رو تحویل بدم و درضمن کتابهای خریداری شده روهم بخونم و خودمم برای مصاحبه آماده کنم
7 Comments:
At 3:31 PM,
علیرضا said…
مبارکه
At 9:38 AM,
عاطفه said…
مرسی
At 6:07 PM,
Anonymous said…
یادت نره هر چی خوندی یه خلاصه ای یا یه اشاره ای هم اینجا بگی / بالاخره وصف العیش نصف العیش هم از ما دریغ نکن / شادیت افزون /
At 9:46 PM,
عاطفه said…
حتماً
At 10:25 PM,
Yao said…
تبریک می گم عاطفه جان ، حسابی سورپریز کردی.بازم شیرینی ما یادت
!نره
At 7:14 AM,
Peyman said…
خیلی مبارکه، پس رتبه زیر 30 هست حدس بزنم؟ 29؟
At 10:55 AM,
عاطفه said…
من که نگفتم رتبه من زیر 30 هست. گفتم!؟ ;)
Post a Comment
<< Home