... یاد من باشد

Thursday, September 22, 2005

شبانه

ساعت 1:15 نیمه شبه. همه خوابند. هرچی غلت می زنم خوابم نمی بره. بلند می شم و از پنجره بیرون رو نگاه می کنم. آقایی داره کاغذهای تبلیغاتی رو لای در خونه ها میذاره. نمی فهمم چرا وقتی کاغذ لای یکی از درها باقی نمی مونه اینقدر تلاش می کنه که یک جایی براش پیدا کنه. حالا یک خونه اون تبلیغ رو نبینن چطور می شه؟ خب شاید بین همه این خونه ها همون یک خونه مشتری باشه، هان!؟ نارنجی پوشی در حال جمع کردن زباله ها در گوشه ای از کوچه ست تا ماشین شهرداری بیاد همه رو ببره. گربه ای هم اون وسط عروسی گرفته. تک و توک پنجره ای روشنه. چقدر آدم بی خواب! یا شایدم بی تاب! البته هنوز سرشبه، حداقل برای من که هرشب ساعت 3و4 می خوابم. ماشین پرایدی رد میشه، یک لحظه صدای گروپ گروپ تو کوچه می پیچه و بعد، سکوت. به آسمون نگاه می کنم. شبای همیشه بی ستاره تهران. فقط یکی دوتا. چقدر این کوچولوهای نورانی عظمت دارن و چه زندگی پر فراز و نشیبی. گرمای ذوب کننده و سرمای منجمد کننده. روشنایی خیره کننده و تاریکی مطلق. غول سرخ و کوتوله سفید. تجربه نهایت عظمت و پستی. درست مثل زندگی خیلی ازما آدما. اما ستاره دقیقا بعد از پستی وارد دوران اوج میشه. فقط مثل بعضی از ما آدما. ابری یواش یواش روی اون 2تا ستاره رو هم می پوشونه. اما شبای تهران همیشه پره از ستاره های چشمک زن متحرک. همونایی که حامل کلی اتفاقات خوب و بدن. پر از شادی و غم. با بلند شدنشون از زمین دلی تنگ می شه از فراغ و دلی شاد از وصل. یکی میره برای رسیدن به اوج و یکی برای رفتن به قعر. یکی برای زندگی و یکی مرگ و ... . چراغ ها یکی یکی خاموش می شن. اما من هنوزم بی خوابم. شایدم بی تاب

بی صدهزاران مردم، تنهایی
با صدهزاران مردم، تنهایی

وقتی شعر زیبای اخوان ثالث با اجرای زیبای رضا صادقی همراه می شه دوست داری هرروز و هرساعت و هردقیقه از زمان باقی مونده تا لحظه دیدار رو به لحظه دیدار گوش بدی، حالا می خواد یک ساعت باشه می خواد یک سال
ببخشید نتونستم فایل صوتیش رو پیدا کنم

11 Comments:

  • At 10:21 PM, Anonymous Anonymous said…

    من اول من اول!

     
  • At 10:23 PM, Anonymous Anonymous said…

    تو هم تا اون موقع شب بیداری؟! با این که واسه بچه حیلی بده که دیر بخوابه ولی بخت پیشنهاد میکنم شبا بیا با من بچت تا با آرامش بری لالا!!

     
  • At 10:25 PM, Blogger Peyman said…

    لحظه دیدار رو جدیدا ناظری با آهنگ مشکاتیان خونده. هنوز البته بیرون نیومده ولی کنسرتش رو من با کیفیت بد شنیدم. با حاله. راستی روزا یک کم ورزش کن شب خوابت ببره;)

     
  • At 10:01 PM, Anonymous Anonymous said…

    به این میگن تفاوت سلیقه / خوندن شعری که خیلی ها میشناسن / و خیلی ها دوستش دارند / کار ساده ای نیست / این آقارضا هم زد تو ذوق ما / گیرم که شما خیلی خوشت میاد!

     
  • At 5:11 PM, Anonymous Anonymous said…

    خوش به حالت. من که هر کار بکنم باز از سر شب مشغول چرت زدنم.

     
  • At 6:40 PM, Anonymous Anonymous said…

    bazam ping!???? Ok man beram ye khorde ashk berizam!

     
  • At 8:58 PM, Anonymous Anonymous said…

    من هم همان در مریم را دارم :(

     
  • At 12:32 PM, Anonymous Anonymous said…

    بیدار موندن تویه این شبهای روشن هم برایه خودش لذتی داره

     
  • At 1:08 PM, Anonymous Anonymous said…

    baz beram ashk berizam!!!!

     
  • At 2:59 PM, Anonymous Anonymous said…

    یک توصیف روشن از شبهای تاریک. اما اگر شب نبود ستاره ها با اینکه بودن اما نبودن. شاید اون مرد میخاد به کاغذه هم یاد بده چطور برای پابرجا موندن مثل خودش تلاش کنه. یک ستاره چشمک زن متحرک برای خودت پیدا کن ، آدم لازمه تو زندگیش یک ستاره برای خودش داشته باشه.

     
  • At 6:59 PM, Anonymous Anonymous said…

    ziybast karet ...

     

Post a Comment

<< Home