هدیه
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
6 Comments:
At 12:43 PM, Anonymous said…
و سوتكي كوچك كه خوابم را بر اندازد
At 8:36 AM, مهدی said…
کسی نیست که چیزی بیاورد، این یک واقعیت است.
At 3:08 AM, Anonymous said…
salam az inke ba webloget ashna shodam khoshhalam
dar sorate tabadole link paiam bede
moafagh bashid
http://www.dr.mihanblog.com/
http://www.hosseinagha.blogfa.com
At 4:17 AM, Peyman said…
چراغ واسه چی؟ شب می گند چراغ رو باید خاموش کرد تا بیرون رو بشه دید. راستی کسی هست مهدی، مهربانی نیست
;)
At 12:36 PM, عاطفه said…
خیلی خوبه که آدم بیرون رو ببینه اما قبل از اون نیازه که اطرافش رو ببینه. اما دریچه الان بیشتر نیازه
At 9:04 AM, Anonymous said…
ببخشيد با يه شمع کارتون راه نميافته!؟
Post a Comment
<< Home