... یاد من باشد

Thursday, June 30, 2005


Posted by Hello
اولين كلمه يا حسي كه با ديدن اين عكس به ذهنتون ميرسه؟
*
پ.ن: فراموشی یکی از خصلت های ما آدم هاست که گاهی خیلی هم مفیده اما بعضی مسائل رو هیچ وقت نباید فراموش کرد. از جمله کودکان بم

Saturday, June 25, 2005

فردا هم روز دیگری ست

کسی به فکر گل ها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد
باور کند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار چیزی مجرد است که در انزوای باغچه پوسیده ست
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ما در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه می کشد
و حوض خانه ما خالی ست
پدر می گوید: از من گذشته است
من بار خود را بردم
و کار خود را کردم
و در اتاقش از صبح تا غروب
یا شاهنامه می خواند
یا ناسخ التواریخ
پدر به مادر می گوید
لعنت به هرچه ماهی و هرچه مرغ
وقتی من بمیرم دیگر
چه فرقی می کند که باغچه باشد
یا باغچه نباشد
مادر تمام زندگیش
سجاده ایست گسترده
در آستان دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیز
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد
برادرم به باغچه می گوید قبرستان
برادرم به اغتشاش علف ها می خندد
برادرم به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند
او نا امیدیش را هم
مثل شناسنامه و تقویم و دستمال و فندک و خودکارش
همراه خود به کوچه و بازار می برد
و خواهرم که دوست گل ها بود
و حرف های ساده قلبش را
به جمع مهربان و ساکت آن ها می برد
او خانه اش آنسوی شهر است
او در میان خانه مصنوعیش
با ماهیان قرمز مصنوعیش
و در پناه عشق شوهر مصنوعیش
و زیر شاخه های درختان سیب مصنوعی
آوازهای مصنوعی می خواند
و بچه های طبیعی می سازد
من از زمانی
که قلب خود را گم کرده است می ترسم
من از تصویر بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت می ترسم
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود

فروغ فرخزاد

*
یک سال پیش، حضور سربازان چکمه پوش و تانک های زره پوش را در شهر، خواب دیدم. می ترسم از اینکه خوابم تعبیر شود. در این چند شب کابوس دست از سرم برنمی دارد. گفتی من را با این مردم نسبتی نیست، من را نیز. اما با انسانهایش چرا. با کودکانش نیز، وبا آنان که برای آزادگی و انسانیت نوشتند، فریاد زدند، کتک خوردند، حبس کشیدند، آب شدند و مردند.مرا با اینان نسبت است و می دانم که تو را نیز هست
از شنیدن و خواندن و گفتن این همه اما و اگر وشاید خسته ام. فردا هم روز دیگری ست. و راهی دراز در پیش. باید محکم بود و پرانرژی و امیدوار. باید کار کرد، کار
پ.ن: می دونم که تو جدی نگفتی این حرف رو اما من گفتم برای اونایی که واقعا خودشون رو از همه جدا می دونند

Friday, June 24, 2005

...

گزارش لحظه به لحظه شمارش آراء، شرق آنلاین
این ندا خانم هم گزارش لحظه ای از زبان یک نفوذی در وزارت کشور می نویسه

Wednesday, June 22, 2005

بیایید واقع بین باشیم

از شنبه 28 خرداد تا امروز تحلیل های زیادی انجام شده مبنی بر اینکه چطور کسی مثل احمدی نژاد از بین تمام کاندیداها اومد و کنار شخصیت قدرتمند و شناخته شده ای مثل هاشمی قرار گرفت؟ بحث های فراوانی پیرامون تخلف و تقلب و دخالت نظامیان در انتخابات شد و حتی دکتر معین و کروبی هم بیانیه دادند. همین جا یک سوال برای من مطرح میشه، در اینکه تخلف صورت گرفته شکی نیست اما آیا این تخلف اونقدر جدی بوده که کاندیدایی رو که در نظرسنجی ها رتبه پنجم ششم داشته به رتبه دوم ارتقاء بده یا اینکه بیان این نکته توجیحی ست برای شکست و تفرقه ومجددا چشم بستن به روی اکثریت جامعه، یعنی عوام؟
قم یکی از شهرهایی بود که احمدی نژاد بالاترین رای رو آورد. روز انتخابات خانمی حدودا 28 ساله رو دیدم که به احمدی نژاد رای میداد و وقتی دلیلش رو جویا شدم جوابش این بود که چون شوهرش به این آدم رای میده و طبق شرع اسلام زن باید از شوهرش تبعیت کنه!!! تعجب نکنید، از این دست آدم ها حتی توی شهرهای بزرگ کم نداریم. یا حتی کسانی که رایشون بسته به جبهه گیری مرجع تقلیدشون است. یادمون باشه که مردم ما مردم مذهبی هستند. وقتی دانشجوی ما برطبق رای مرجع تقلیدش موسیقی رو حرام میدونه و یا در خیابانی تردد نمی کنه چون مرجعش گفته رفتن به اون خیابان حرامه! دیگه چه توقعی از مردم عادی داریم؟ راننده تاکسی تمایل داشت در دور دوم هاشمی رای نیاره چون هاشمی سرمایه داره و درد مردم رو نمی فهمه. نمی خوام بگم کارشون درسته یا غلط که نظر هرکسی محترمه اما منظورم اینه که زیاد تعجب نکنیم. احمدی نژاد از 3سال پیش که به عنوان شهردار منصوب شد سعی کرد چهره مردمی از خودش نشون بده. کمک به مدارس، وام ازدواج و ... توقع بی جایی ست که از کسی که به نان شب محتاجه بخواهیم تحلیل کنه که دادن این وام کار شهردار نیست بلکه این پول باید صرف پر کردن چاله های تهران بشه که باعث این همه تصادف میشه و در روزهای بارونی تبدیل به دریاچه میشه. علاوه بر این درصدی از قشر تحصیل کرده ما رو بسیجی ها تشکیل می دن که از حامیان این جناب هستند
اما حالا فرض کنیم که این تخلفات جدی تر از این حرف ها بوده. حالا باید چه کار کرد؟ آیا جلوی این دموکراسی ستیزی رو از همین جا گرفت؟ آیا نمیشه با تکیه بر بیانیه معین و کروبی، با برگزاری تحصن اعتراض آمیز خواهان برگزاری مجدد انتخابات اما این بار سالم شد؟ یا شاید هم باید طبق معمول به روزنه های باقی مونده قناعت کنیم و امیدوار باشیم دور دوم انتخابات سالم برگزار بشه؟ آقای خاتمی بیان می کنه که ما تلاش می کنیم دور دوم بدون تخلف انجام بشه در حالیکه از تخلف دور اول راحت گذشتن. البته شاید الان جای انتقاد نباشه
و اما تحریمی های عزیز تنها قشری هستند که منطقشون برای من قابل درک نیست. مگر نه اینکه این ها معتقدند که حکومت ما دیکتاتوری ست؟ در کدام زمان و مکان دیدید که حکومت دیکتاتوری به دنبال تایید مشروعیت خودش از طرف مردم باشه؟ بر فرض محال هم که اینگونه باشه با یک حساب سرانگشتی میشه فهمید که بدون احتساب آرای معین بیشتر از 50% مردم شرکت داشتند پس باز هم عدم شرکت ما تاثیری نداشت. حتی اگر باز هم فرض کنیم زیر 50% شرکت کردند و مشروعیت نظام هم زیر سوال رفت. خوب حالا می خواهید چه کار کنید؟ برنامه آینده تون چیه؟ قراره حکومت دست چه کسانی داده بشه؟ اپوزیسیون، سلطنت طلب؟ کی؟ غیر از اینه که بعد از سلب مشروعیت، جنگ بین احزاب مختلف راه میفته؟ همونی که بعد از انقلاب 57 اتفاق افتاد و نتیجه این شد که حکومت دست کسانی افتاد که حالا شماها به دنبال برکناریشون هستین؟ دموکراسی معنیش جنگ و خونریزی نیست. دموکراسی یعنی همزیستی مسالمت آمیز
خواهشا بیایید واقع بین باشیم. به مردم فقیر جامعه مون بگیم که طبق گفته، نمی دونم؛ آغا محمدخان یا کدوم شاه قاجار، با گرسنه نگه داشتن مردم میشه بهشون حکومت کرد پس به امید بهبود اقتصاد به کسی رای ندین. به مردم مذهبی مون بگیم که نتیجه یک حکومت مذهب گرای تندرو فقط مذهب گریزیه. این رو به خانواده های شهدامون بفهمونیم که وقتی قرار باشه توی مراکز فرهنگی و در میادین شهر مقبره شهدا قرار بگیره فقط حرمت شهدا در بین مردم از بین میره. به تحریمی ها بگیم تاریخ نشون داده تحریم راهکار مناسبی نیست و نتیجه اش میشه کودتای 28 مرداد. یک نکته رو هم فراموش نکنیم اونم اینکه این امکان وجود داره که همونطور که احمدی نژاد دوم شد در دور دوم هم رای بیاره، پس از حالا فکر اونموقع رو هم بکنیم

من نمی دونم این آقای خوش چهره اومده بود از احمدی نژاد حمایت کنه یا از طرف ایشون اومده بود اسباب خنده مردم رو فراهم کنه. وقتی نوبخت بیانیه همسر آقای رجایی رو مبنی بر استفاده ابزاری از اسم ایشون و شعار" صل علی محمد بوی رجایی آمد" رو مطرح کرد، خوش چهره گفت: آقای احمدی نژاد خودشون ادعایی نداشتند که مثل شهید رجایی هستند و این شعاریه که مردم خودشون دادند. مردم خودشون باید متوجه باشند که این چه بوییه!!! یک جا هم مسئله پیام های کوتاه تلفن های همراه رو مطرح کرد و گفت یکی از این پیام ها این بوده که: آقا بگذارید این آقا رئیس جمهر بشه بلکه هفته ای 1بار بره حمام! یعنی واقعا این آدم نمی فهمه اینطوری خودش داره اسباب تمسخر فراهم می کنه؟
پ.ن: احمدی نژاد در پاسخ به سوال خبرنگارها که پرسیدند آیا زندانی های سیاسی رو آزاد می کنید؟ گفت: کدام زندانی سیاسی؟ منظورتون زندانی های سیاسی آمریکاست!!!!!!؟
نکته مهم: دیکتاتوری ریشه در ساختارهای بنیادی جامعه ما از جمله خانواده ها داره و تا وقتی درست نشه برقراری دموکراسی در جامعه بی معنی ست

Saturday, June 18, 2005

دموکراسی از جنس اصولگرایی

به دنبال کدامین قصه و افسانه می گردی
دراین بیغوله رد پایی از یاران نمی یابی
چراغ شیخ شد خاموش و این افسانه روشن شد
که در شهر ددان میراثی از انسان نمی یابی


دلم بدجور گرفت وقتی دیروز این خبر رو خوندم و امروز خیلی بیشتر گرفت وقتی نتیجه آرا مشخص شد. همونطور که انتظار می رفت به دور دوم کشیده شد، بین هاشمی و احمدی نژاد. نمی دونم واقعا باید چی گفت. به نظرم این آرا ظرفیت و میزان شعور مردم رو نشون میده. مردم نشون دادند ظاهرا اونقدرها هم که می گن تو مملکت خفقان نیست! بلکه این آزادی زیادیه که ما رو خسته کرده و از اونجایی که ما خودمون نمی تونیم خودمون رو کنترل کنیم باید یکی باشه با چوب و چماق بالای سرمون. به نظر من ترتیب قرار گرفتن کاندیداها و میزان رایی که هرکدوم آوردن بیانگر اینه که مردم ما بیشتر از اینکه طالب آزادی و دموکراسی باشند، به پول و رفاه نیاز دارند. البته این مربوط میشه به رای بالای هاشمی و کروبی اما در مورد احمدی نژاد!!!!؟ قرار گرفتن معین در رده پنجم، بعد از قالیباف یعنی مردم ما شدیدا دچار بیماری آلزایمر هستند، یعنی این مردم دیکتاتوری رو به دموکراسی ترجیح می دن، یعنی آقا به ما چه که زرافشان تو اوین در حال اغماست و گنجی چی به سرش میاد، به ما چه ربطی داره که باطبی ها و سمیعی نژادها فقط و فقط به خاطر گفتن عقایدشون باید جوونی شون رو تو زندان بگذرونن، حقوق زنان کیلو چند!؟ اونهایی که تحریم کردند و گفتند ما تحریم می کنیم تا مشروعیت نظام تایید نشه! خوب نتیجه ای گرفتن، حالا 4 سال با این آشی که پختن سر کنن تا معنی مشروعیت رو بفهمند و اونوقت تازه می فهمند خاتمی چی بود

یعنی واقعا از 47600000 نفر فقط 4000000 نفر لیاقت دارند که در جامعه دموکرات زندگی کنند!؟ این مردم نشون دادند که دکتر معین و امثال اون از قد و قواره اینها خیلی بزرگترن. جامعه ما هنوز ظرفیت پذیرش دموکراسی رو نداره پس خلایق هر چه لایق. الپر گفته آدم باید ظرفیت شکست داشته باشه اما من می خوام بگم این معین و معینی ها نبودند که شکست خوردند، این مردم ایران بودند که از خودشون شکست خوردند

اما یک حرفی هم با طرفداران دکتر معین دارم. این مردم فقط قشر تحصیل کرده، دانشگاهی، اینترنتی و روشنفکر نبودند و نخواهند بود. اکثریت رو عوام تشکیل می دن که خواسته هاشون رو میشه با نگاهی به نوع تبلیغات و شعارهای برگزیدگان انتخابات فهمید. اشتباه اینجا بود که ما این ها رو ندیدیم شاید یا کم دیدیم. اما حالا انتخابات تموم شد اما ما هنوز هستیم پس نباید بگذاریم جرقه ها خاموش بشن، خون های ریخته شده و جوونی های رفته هدر برن و صداهای برآمده تو سینه ها خفه بشن. ما هستیم، زنده ایم، پس اصلاحات زنده ست

حالا فقط امیدوارم حداقل احمدی نژاد تو دور دوم رای نیاره. می گن "خری دهم که خر خود یاد کنی" همینه دیگه. البته در مثل جای مناقشه نیست
پ.ن: گزارشگره از خانمی که اومده بود رای بده پرسید چه توقعی از رئیس جمهور دارین؟ گفت: اسلام رو در مملکت پیاده کنه، خانمها همه با چادر و مقنعه و پوشیه باشن!!! اونقدر ضایع بود که خود گزارشگره سر و ته ش رو هم آورد

Friday, June 17, 2005

یک برگ رای، تمام سهم من از دموکراسی

Posted by Hello
روز 27 خرداد 1384، ساعت 11 صبح

Thursday, June 16, 2005

شام آخر

دوباره می سازمت وطن ......................... اگرچه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم ........................اگرچه با استخوان خویش

دیروز آخرین روز تبلیغات بود. تمام کاندیداها و طرفدارانشون هرچی در چنته داشتن ریختن بیرون. حوالی ساعت 7-7:30 میدان ولیعصر غلغله بود. بچه های ستاد نسیم چهار طرف میدون تراکت های دکتر معین را پخش می کردند. صحنه قشنگی بود. مردم می ایستادند و بحث می کردند و این بحث بین خود مردم ادامه پیدا می کرد. خانم مسنی فریاد می کشید فقط به معین رای بدید و کمی جلوتر مرد مسنی از کنار هرکس رد می شد می گفت اگر ایران رو دوست دارید به معین رای بدید و تبلیغات دکتر معین رو که روی زمین ریخته شده بود جمع می کرد. 2-3 نفری هم بودند که برای رفسنجانی و قالی باف تبلیغ می کردند. دکتر خلبان سردار قالی باف 2ساعت اینترنت مجانی به علاوه یک شاخه گل رز قرمز می دادند تا مردم برن از اینترنت سانسور شده خروس قندی بخرند. داشتم از عرض بلوار کشاورز رد می شدم. دوتا دختر با مانتوهای تنگ و روشن و صورت های غرق در آرایش، داشتن به هم می گفتن همون کاری که خاتمی کرد معین هم می کنه. بهشون گفتم بهتر از اینه که بقیه رای بیارن. گفت: بهتره؟ گفتم: آره. گفت: حداقل به رفسنجانی می گن سردار سازندگی. گفتم: سردار چاپندگی. گفتم: یادتون رفته 8سال پیش رو
اما کو گوش شنوا. ما مردم خیلی فراموش کاریم! خیلی زیاد. شنیدم طرفداران برخی کاندیداها تا نیمه شب توی خیابون ها بندری و برک می رقصیدند. خوب آخه اگه کاندیداشون رای بیاره شاید آخرین شبی باشه که بتونن شادی کنن. عکس های شب آخر تبلیغات رو می تونید اینجا ببینید. می گن بچه های نسیم تو میدان ونک کتک خوردند
راستی می دونستید مهدی، پسر بزرگ دکتر معین اصولگراست؟
امروز خانمی می گفت: توی تراکت های معین عکس زن هست. گفتم: خوب آره، دکتر کولایی سخنگوی معینه. گفت: خوب این یعنی آزادی زن و این اصلا خوب نیست!!!!!!؟
جالب اینجاست که کسانی که تا پریروز از سانسور می نالیدند و از روشن فکری تا جایی پیشرفت کرده بودند که می گفتن بچه باید از همون بچگی همه چیز رو راجع به روابط جنسی ببینه و بدونه ( اصلا منظورم غلط یا درست بودن این نظر نیست) حالا رفتن تو ستاد رفسنجانی و یکی از ایرادهایی که باهاش عوام رو علیه معین تحریک می کنند اینه که دکتر معین گفته سانسورها و فیلترها رو برمی دارم

خوب دیگه امشب شب آخره. تمام سعیتون رو بکنید. بین دوستان، آشنایان، اقوام. آخرین تلاش ها. فردا روز سرنوشت ساز و پردلهره ایه. به امید موفقیت

Monday, June 13, 2005

ما زنیم، انسانیم، اما حقی نداریم


Posted by Hello
دیروز 22 خرداد 1384 اولین تجمع گسترده اعتراض به حقوق زن در قانون اساسی جلوی در پنجاه تومانی دانشگاه تهران شکل گرفت. گزارش کامل و قطعنامه پایانی رو می تونید اینجا و اینجا بخونید. اگه می خواهید بیشتر بدونید می تونید یا تصاویر رو ببینید می تونید به این لینک ها سر بزنید
سایت کسوف
فکر کنم این روز در ذهن ها ماندگاره فقط متاسفم که ماها یاد نگرفتیم همه چیز رو با هم قاطی نکنیم. اونایی که این تجمع رو که به انتخابات مربوط کردند و علیه حکومت و انتخابات شعار دادند باید یاد بگیرند که این حرکات فقط باعث میشه یک اعتراض معقول به زد و خورد بکشه و دفعه بعد با ممانعت بیشتری مواجه بشه
*
در مورد انتخابات هم بگم که از وقتی مصباح یزدی اون بیانیه رو داده رای احمدی نژاد تو قم بالا رفته. راننده تاکسی می گفت من یا رای نمی دم یا به احمدی نژاد رای می دم چون پسر هاشمی رو از کار برکنار کرده. منظور از پسرش همون محسن باباست که رئیس مترو بود
ضمنا دوستی توی قسمت کامنت ها این خبر رو داده بود که: تجمع وبلاگ نویسان حامی معین، روز پنج شنبه 26/3/84 ساعت 6 بعدازظهر در میدان گاه اصلی پارک لاله برگزار میشه

Sunday, June 12, 2005

داغ داغ

مصباح یزدی در بیانیه ای گفت: به هاشمی رفسنجانی رای ندهید. بعد از فوت پیامبر هم گفتند علی جوان است و به درد نمی خورد اما پدر زن پیامبر (ابوبکر) ریش سفید است و با تجربه و ابوبکر را آوردند. من نمی دونم این آقای مصباح نمی دونن این ننگ ها به جناب هاشمی نمی چسبه! بابا بیچاره هاشمی ریشش کجا بود که بخواد ریش سفید هم باشه. راستش چون این خبر داغ داغ بود هنوز لینکی براش ندارم
*
یک چیزی رو هم مربوط به فوتبال فراموش کرده بودم تعریف کنم. بعد از بازی گزارشگر خبر 8:30 که معرف حضور داخلیان عزیز هست از یکی از تماشاچی ها پرسید (البته با حس شور و هیجان بعد از بازی بخونید) چه حسی داری؟
طرف: این ی حماسه بود.
گزارشگر: ایشالا حماسه بعدی کجاست؟
طرف: ایشالا آلمان! جام جهانی
بیچاره گزارشگره کلی کنف شد
*
محمدرضا خاتمی در جلسه پرسش و پاسخی که از شبکه هما پخش شد گفت: دکتر معین قرار است رئیس جمهور بشوند نه رئیس اصلاحات. توضیح: منظور این بود که رئیس اصلاحات در این کابینه کسی دیگر است
*
این کمیک استریپ رو از بزرگمهر حسین پور حتما ببینید

Saturday, June 11, 2005

صادق هدایت، جنبش زنان و کاندیدای استخاره ای

یعنی واقعا هیچ کس نمی دونست این شعر پایین مال کیه؟ حتی سبک نوشتاریش هم نتونست کمکی بکنه؟ منظورم از نوشتنش، شخص خاصی نبود، مساله ایه که کلا وجود داره. مرده پرستی، بخصوص اگه نفعی هم درش باشه. کتاب "وغ وغ ساهاب" رو که می خوندم از این طنزی که "هدایت" بکار برده بود خوشمان آمد، نوشتمش. لینک سایت هدایت رو این کنار گذاشتم، می تونید بعضی آثار و کارتهاش رو دانلود کنید. با اونهایی که می گن کتابهای هدایت باعث یاس میشه مخالفم، به نظرم بستگی داره چطور بهشون نگاه کنی. حتی میتونه باعث بشه بیشتر به زندگی امیدوار بشی
*

Posted by Hello

خانم ها و آقایون طالب دموکراسی و حامیان حقوق زنان اگه می تونید شرکت کنید اگر نه حداقل امضاء کنید
***************************
روزهای بحرانی پس از ۱۸ تيرماه ۱۳۷۸ بود. شهر رنگ و بوي نظامي به خود گرفته بود. همه از چيزي مي‌ترسيدند كه نمي‌دانستند چيست. شايد بعدها كه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي نسبت به يك توطئه كودتا هشدار داد، همه ريشه ماجرا را فهميدند. ريشه به نامه‌اي بازمي‌گشت كه تعدادي از فرماندهان سپاه براي رئيس‌جمهور نوشته بودند ... ادامه
*
واقعا پاچه خواری تا چه حد؟ امشب فیلم تبلیغاتی لاریجانی رو گذاشته بود. فخیم زاده در حالی که با دانیال حکیمی ورزش می کردند خودش رو کشت که من به آقای لاریجانی رای می دم، ایشون الن و بلن. لاریجانی در پاسخ به اینکه چرا در تلویزیون موسیقی پخش میشه اما آلات موسیقی نشون داده نمیشه گفت: اصولا موسیقی باعث جذابیت برنامه ها میشه اما علمای اسلام فرمودند نشان دادن این آلات حرام است!؟
*
رضایی در فیلم تبلیغاتیش گفت: من سعی می کنم در ادارات حضور پیدا کنم تا کارها به درستی انجام بشه! ایشون قراره بعد از اینکه رییس جمهور شدن یکی رو بذارن جای خودشون ریاست جمهوری کنه خودش پاشه بره تو اداره ها
*
دلایل سیاستمدار بزرگ رو برای ورود به عرصه انتخابات دیدین!؟ فکرش رو بکنید توی مذاکرات هسته ای، آقا بگن صبر کنید من یک استخاره ای بکنم تا جواب بدم
*
فیلم تبلیغاتی دکتر معین خیلی کوتاه بود و حرف زیادی زده نشد. اما حضور حجاریان خودش کلی حرف بود. به نظرم شاید بد نباشه
دکتر معین به جای اینکه اینقدر راجع به زندانیان سیاسی حرف بزنه تا قبل از 27ام به طور عملی هم اقدامی بکنه. اینطوری شاید خیلی از اونهایی که می گن رای نمی دیم بهش رای بدن

Wednesday, June 08, 2005

مرثیه شاعر

یک شاعر عالی قدر بود در کمپانی
که ازو صادر می شد اشعار بی معنی
آمد یک قضیه اخلاقی و اجتماعی
تو شعر در بیاورد، اما سکته کرد ناگاهی
اول او کرد سکته ی ملیح
بعد سکته ی وقیح و سپس قبیح
بالاخره جان به جان آفرین سپرد
ازین دنیای دون رختش را ورداشت و برد
لبیک حق را اینچنین اجابت کرد
دنیایی را از شر اشعار خودش راحت کرد
رفت و با ملایک مشحور گردید
افسوس که از رفقایش دور گردید
اگر او بود دست ما را از پشت می بست
راه ترقی را به روی ماها می بست
از این جهت بهتر شد که او مرد
گورش را گم کرد و زود تشریفاتش را برد
اما حالا از او قدردانی می کنیم
برایش مرثیه خوانی می کنیم
تا زنده ها بدانند که ما قدردانیم
قدر اسیران خاک را ما خوب می دانیم
اگر زنده بود فحشش می دادیم
تو مجامع خودمان راهش نمی دادیم
اما چون تصمیم داریم ترقی بکنیم
اینست که از مردنش اظهار تاسف می کنیم
****************************
پ.ن1: تبریک رفتیم جام جهانی. خیلی شیرین بود. ولی خداییش این علی دایی باید دیگه خداحافظی کنه تا ضایع نکرده. جناب رئیس جمهور رو هم که ملاحظه کردین. فکر کنم باید یک تبریک هم به خانم ها بگم که طبق گفته این جناب باحال که بازی رو بطور مستقیم گزارش کردن تونستن با موفقیت وارد استادیوم بشن. حالا گزارشاتش می رسه
پ.ن2: می گن تو قم انفجار رخ داده من که تا الان چیزی نشنیدم. اما من موندم این عکسی که بی بی سی از قم گذاشته مال چند قرن پیشه!؟

Monday, June 06, 2005

رای دادن یا ندادن، مساله این است

با رای ندادن مخالفم. رای می دهم و به معین هم رای می دهم. چرا؟ من دو تا گزینه پیش رو دارم، رای ندادن یا رای دادن به دکتر معین. بیاییم اول دلایل رای ندادن و نتایج آن را بررسی کنیم

خاتمی در طول 8 سال ریاست جمهوری نتوانست خیلی از برنامه هایی را که قول داده بود عملی کند و همین باعث سرخورده شدن خیلی از افراد از اصلاح طلبان شد و یا به این نتیجه رسیدند که حتی وجود این گروه نیز تا وقتی قدرت در دست رهبری و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام است، فایده ای ندارد. پس چرا من به شعور خودم توهین کنم ورای بدهم؟ چرا باید ما با رای دادن مشروعیت نظام را ثابت کنیم؟ اما من فکر می کنم با رای ندادن ما هیچ خدشه ای به مشروعیت نظام وارد نمی شود چون به همون تعداد که کسانی چون لاریجانی، قالیباف، احمدی نژاد، رضایی و هاشمی رای میارن آدم وجود داره که رای بدهند و نظام رو تایید کنند. با رای ندادن فقط جریان انتخابات مجلس هفتم تکرار می شود. حضور عشرت جون، کوچک زاده و افراد زیادی از این دست در مجلس نتیجه همین رای ندادن است. در این انتخابات نیز نتیجه رای ندادن انتخاب شدن هاشمی است و این بیشتر شعور ما را زیر سوال می برد. نگویید که تفاوتی نمی کند. دوران ریاست جمهوری هاشمی را با دوران خاتمی مقایسه کنید. مگر نه اینکه تورم، قتل های زنجیره ای، حضور آقا زادگان و کسانی که یک شبه ره صد ساله رفتند، باند و باندبازی و ... از زمان آقای هاشمی شروع شد؟ فقط صدای این ویولن زدن در زمان خاتمی درآمد. می گویند تورم لازمه بهبود اقتصاد بعد از جنگ است! سوالی دارم. کم نیستند کسانی که در آن دوران از هیچ به همه جا رسیدند. نمی شد این ها کمتر ببرند تا بدون تورم اقتصاد بهبود یابد؟

بگذریم، صحبت از مقایسه دو نوع دولت بود. دولت خاتمی اگر هیچ کاری هم نکرده باشد یک نتیجه داشته، مردم جرات اندیشیدن پیدا کرده اند و این با ارزش است حتی اگر در خفا باشد. آنهایی که مذهبی تر فکر می کنند معتقدند دولت اصلاحات از آزادی فقط بی بندوباری در پوشش را به ارمغان آورد. حتی اگر اینگونه باشد باز هم جای یک سوال دارد: مگر نه اینکه آزادی در نوع پوشش هم قسمتی از آزادی ست و گذار از دوران سیاهپوشی و ممنوعیت پوشیدن جوراب سفید در مدارس به رنگ ها نتیجه اش همین است؟ ضمن اینکه این گذار لازم است. فنری که فشرده شده است در اولین جهش بعد از رهایی تا حد ممکن از مکان تعادل دور می شود و با گذشت زمان کم کم به نقطه تعادل می رسد

اصلاح حکومت 20 ساله، که البته قدمتش به خاطر مذهبی بودن خیلی بیشتر از این هاست، در مدت 8 سال ممکن نیست. اما حالا که کلیدش در این سالها زده شده است، باید ادامه داد. ضمن اینکه معین طبق گفته خودش، مصلحت اندیشی های خاتمی را ندارد، البته دیگر جایی هم برای مصلحت باقی نمانده، اما اگر اینگونه هم نباشد وجود دولت اصلاحات می تواند روزنه ای یا به قول علی اوحدی، که در نامه پنجاهم قشنگ گفته، نردبان لکنته ای به سوی گذار از جمهوری اسلامی به جمهوری باشد. برای بچه ای که نمی تواند بدود یا حتی درست راه برود تاتی تاتی کردن غنیمت است. وجود حتی یک مانع، آن هم از جنس قدرت، مفید است. آمدن هاشمی بر سر کار یعنی یکدست شدن حکومت و این یعنی اینکه تا انقلاب مهدی نهضت ادامه دارد

پس من رای می دهم، به معین هم رای می دهم

Saturday, June 04, 2005

قانون یا فرهنگ؟ هردو

تو جامعه ما زنان به 2دسته تقسیم می شن: اونهایی که به دنبال حق و حقوق ضایع شده خودشون هستن و اونهایی که به همونی که دارن قناعت می کنن. هر کدوم از این ها خودشون 2تا زیر مجموعه دارن
کسانی که عضو گروه دوم هستن یا واقعا از همینی که دارن راضی هستن و بیشتر از این نمی خوان یا نه، راضی نیستن اما بدلیل تنبلی، ترس از برچسب خوردن و طرد شدن، مورد تمسخر نزدیکان قرار گرفتن و دلایلی از این قبیل به این شیوه زندگی تن دادن و بهش عادت کردن. شیوه زندگی هردوی اینها یکسانه حالا یکی از روی رضایت و یکی با سرخوردگی. زندگی این دسته خلاصه می شه تو خوردن، پوشیدن، سکس،خریدکردن، مهمونی های عصرانه که بیشتر از هر چیز عرصه ای ست برای رقابت در زمینه لباس و طلا و دکوراسیون منزل و خلاصه اینجور خاله بازیها. یک عده از این افراد اونایی هستن که هنوز هم حق و حقوق خودشون رو لابلای رسائل و فتواهای علمای اسلام جستجو می کنن. تا وقتی که تو خونه پدر هستن تحت فرمان پدر و برادرن وقتی هم که به خونه بخت! می رن فرقی نمی کنه فقط زندان بانشون عوض میشه. اما خوب چون قراره به پاس این صبر! و گذشت! بهشت نصیبشون بشه!! خیلی هم راضین. البته به همون اندازه هم کسانی هستند که به این چیزها اعتقادی ندارن. خوشبختی برای این دسته خلاصه می شه تو داشتن شوهری پولدار که خانه آنچنانی و ماشین اینچنینی، لباسهای فلان و جواهرات بهمان برای خانمش فراهم کنه. خانم هم توی خونه صبح تا شب بشوره و بسابه و بپزه بدون اینکه کسی ارزشی برای اینکار قائل باشه و در نهایت هم بهش بگن "صبح تا شب زیر باد کولر خوابیدی همه چیز هم که برات مهیاست، خسته نشی یکوقت"!؟
اما دسته اول، کسانی که تابوهای فرهنگی جامعه رو شکستن و دنبال حقوق تضییع شده خودشون هستن. اینان هم شامل دو گروه میشن. گروه اول اونهایی که احقاق حقشون رو توی مردانه رفتار کردن می بینن و به جای ارتقاء نگرش و سطح فرهنگ جامعه در مورد زنانگی و توانایی های زنان و به تثبیت رسوندن اون بیش از پیش مهر تایید بر فرهنگ مردسالارانه و قوانین تصویب شده جامعه می زنن و حتی باعث می شن که پرداختن به مقوله حقوق زنان مورد تمسخر عده ای قرار بگیره. این دسته فکر می کنن که چون تا به حال از طرف مردها مورد تحقیر قرا گرفتن و حقوقشون پایمال شده حالا باید رفتاری متقابل داشته باشن در حالیکه باید بدونن ما اگه دنبال حقوق زنان هستیم برای این هست که معتقدیم همه ما انسانیم و برابر بدون در نظر گرفتن جنسیت
گروه دوم اما، کسانی هستن که به طور معقول، حساب شده و سازمان یافته در زمینه حقوق زنان فعالیت می کنن. که اتفاقا چند روز پیش هم در راستای انتخابات و رد صلاحیت همه کاندیداهای زن بدلیل نداشتن ویژگی "رجلیت سیاسی" تحصنی جلوی ریاست جمهوری راه انداختن و خواستار تغییر قانون اساسی شدن
البته در مورد اینکه قانون اساسی باید تغییر کنه و حق زن درش خیلی نادیده گرفته شده شکی نیست. اما من حرفم چیز دیگه ایه. به نظر من اون چیزی که باید اول اصلاح بشه فرهنگ جامعه ماست. هرچند تا حدی بهتر شده اما هنوز هم می شه باورهای مردم را در محاوره ها، شوخی ها، فحش ها و نگاه ها دید. کم نیستن کسانی که هنوز از زن یه عنوان ضعیفه و ناموس مردم یاد می کنن یا برای اسم بردن از همسرشون از اصطلاحات منزل، آشپزخونه یا حتی اسم پسر بزرگشون استفاده می کنن. حرف خیلی از ماها اینه که چرا زن حق طلاق نداره، این نه تنها بد نیست بلکه خیلی هم خوبه که دنبالش باشیم اما بیاییم دیدگاه جامعه نسبت به یک زن مطلقه رو هم در نظر بگیریم و سعی کنیم در این مورد هم کاری بکنیم. تو جامعه ما هنوز وقتی یک زن طلاق می گیره به سختی می تونه خونه پیدا کنه، هر جا برای کار میره یا باید بی خیال کار بشه یا اول پاسخگوی تقاضاها باشه، همه جا سنگینی نگاه های هرزه رو با خودش بکشه و غیره. با این وجود فکر می کنید حتی اگه حق طلاق هم به زن بدن چند درصد زنها حاضرن طلاق بگیرن؟
گذشته از همه برنامه های مزخرف صداو سیما، یک برنامه نیم ساعته ای هرشب پخش میشه با عنوان "هزار راه نرفته" که انصافا برنامه خوبیه. تحلیل و ریشه یابی علل مشکلات اجتماعی و خانوادگی. چند شب پیش با خانمی صحبت می کرد که همسرش بعد از 17 سال زندگی، ازدواج مجدد کرده بود و می خواست این خانم رو طلاق بده. این خانم می گفت من حاضرم شوهرم کتکم بزنه، هرکاری که می خواد بکنه اما من رو طلاق نده. چرا؟ واقعا چرا!؟ مگر نه اینکه مشکل، دیدگاه جامعه ما نسبت به زن و مسائل مربوطه ست؟
اشتباه نکنید. این مساله ربطی به تحصیلات طرف هم نداره. چه بسا انسانهای تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر که از برخی بیسوادها بدترن. نمونه هاش رو بعدا می نویسم
****************************************

Wednesday, June 01, 2005

و اما من

دوستان تعبیرهای قشنگی از نقاشی که تو پست قبلی گذاشتم داشتن. واقعا لذت بردم از تعبیرهاتون. واما خودم: به نظرم تمام قشنگی این تابلو در تلفیق سنت و مدرنیته است. کل تابلو یک جور آرامش خاصی رو به آدم منتقل می کنه. دور از شلوغی و هیاهو و دغدغه های ناشی از زندگی مدرن امروز، در نزدیکترین فاصله از آسمون، ساده و بی تکلف و رها روی گلیمی که نمادی از سنته به سنتی برآمده از دل مشغولند. یکی از دوستان گفته بود " شکست عشقی " اما به نظر من اتفاقا این وجود عشقه که اون دوتا رو از مردمی که اون پایین توی شلوغی شهر, توی روزمرِِِگی و گاهی هم روزمرگی (با سکون ر ) گم شده ند، جدا کرده و اون بالا کشونده. این رو از چشمهای دخترک نشسته روی گلیم هم می شه فهمید که آشکارا میگن من عاشقم و منتظر. انتظار، انتظار و انتظار

دوشنبه رفتیم سینما عصر جدید و فیلم " شاخه گلی برای عروس " رو دیدیم. اگر دچار دپرشن هستید یا خسته شدید و می خواهید 1:30 ساعت فقط بخندید توصیه می کنم حتما ببینید این فیلم رو. من کلا که از کارای این همشهری عزیز " جواد رضویان " خوشم میاد اما این دیگه آخرش بود. بعدشم " بازنده " دیدیم. سوژه اش بد نبود، بیانگر وجود آدمهای سودجو و پستی که از کوچکترین فرصتها برای دزدیدن عشق دیگران به هرقیمتی استفاده می کنند و در نهایت هم بازنده اند. برخی از دیالوگها هم تلنگری بود به مشکلات عدیده ای که توی ایران وجود داره از خفقان سیاسی گرفته تا مشکلات فرهنگی و اجتماعی و مسائل زنان. بازی "فروتن" و "میترا حجار" طبق معمول زیبا بود اما در کل زیاد از فیلمش خوشم نیومد. قضیه یک دست و چندتا هندوانه بود، بیان کردن چند موضوع و در نهایت ناکامل بودن هرکدوم. ولی از یک جمله اش خوشم اومد: "این عشقه که مشروعیت روابط رو تعیین می کنه." این یعنی اینکه حداقل نصف روابط زناشویی در جامعه ما بخصوص، نامشروعه


چقدر هوس کردم دوباره فیلم " شبهای روشن " ببینم. عاشقانه زیبایی که تو سینمای ایران کم سابقه ست


جک انتخاباتی: آقای هاشمی رفسنجانی فرمودند پول برای تبلیغات ندارم
در راستای انخابات: دیشب آشنایی می گفت تا 20 خرداد لاریجانی به نفع رفسنجانی می کشه کنار! شرط هم می بست که کاملا حرفش درسته
*****************************************************

و اما لینک
در راستای آزادی زنان و دیدگاه جنسیتی به زن در ایران اول این و بعد این رو بخونید و خودتون قضاوت کنید

من، سوپ گوجه و خواستگار! یک داستان واقعی

من شوهر می خوام

می گن ایران مهد علم و تمدنه بیخود نمی گن

مارمولک، بربادرفته و موطلایی شهر ما
به نظرتون به این کار چی می گن؟